درفش کاویان
نویسنده:
حمید مصدق
امتیاز دهید
«درفش کاویان» نخستین منظومه حمید مصدق است؛ شعری بلند که بر پایه اسطوره قیام کاوه آهنگر علیه ضحاک نوشته شده و با زبانی روان و صمیمی، مفاهیم آزادیخواهی، عدالتطلبی و مقاومت مردم را بازآفرینی میکند.
مصدق با الهام از پرچم اسطورهای «درفش کاویانی» که نماد هویت و آزادی ایرانیان است، اثری آفریده که هم ریشه در گذشته تاریخی دارد و هم دغدغههای اجتماعی دوران معاصر را بیان میکند. این منظومه زمانی نوشته شد که شاعر دانشجو بود و تجربه کار در کوره آجرپزی و مشاهده فشارهای اجتماعی بر طبقه کارگر، نگاه او را به سمت شعر اجتماعیگرا و عدالتمحور سوق داد.
«درفش کاویان» سبب شد مصدق در آغاز کارش به عنوان شاعری با دغدغههای انسانی و اجتماعی شناخته شود و اثرش در دهه چهل شمسی برای بسیاری الهامبخش شد. امروز نیز این شعر بهعنوان پلی میان اسطورههای کهن ایران و مسائل امروز، میتواند برای خواننده معاصر یادآور هویت، امید و حس همبستگی باشد؛ شعری که گذشته را به اکنون پیوند میدهد و آرمان آزادی و ایستادگی را در قالبی شاعرانه و ماندگار زنده نگه میدارد.
نمی پویم من این ره را
که آرامش
نه در رزم است
که در بزم است و با جام است!
سخنها کار خود می کرد
میان جمع موج افتاد
شدند اندیشه ها سرگشته در گردابی از تردید
سپاه یاس در کار تسلط بود
بر امید
چه باید کرد؟
مصدق با الهام از پرچم اسطورهای «درفش کاویانی» که نماد هویت و آزادی ایرانیان است، اثری آفریده که هم ریشه در گذشته تاریخی دارد و هم دغدغههای اجتماعی دوران معاصر را بیان میکند. این منظومه زمانی نوشته شد که شاعر دانشجو بود و تجربه کار در کوره آجرپزی و مشاهده فشارهای اجتماعی بر طبقه کارگر، نگاه او را به سمت شعر اجتماعیگرا و عدالتمحور سوق داد.
«درفش کاویان» سبب شد مصدق در آغاز کارش به عنوان شاعری با دغدغههای انسانی و اجتماعی شناخته شود و اثرش در دهه چهل شمسی برای بسیاری الهامبخش شد. امروز نیز این شعر بهعنوان پلی میان اسطورههای کهن ایران و مسائل امروز، میتواند برای خواننده معاصر یادآور هویت، امید و حس همبستگی باشد؛ شعری که گذشته را به اکنون پیوند میدهد و آرمان آزادی و ایستادگی را در قالبی شاعرانه و ماندگار زنده نگه میدارد.
نمی پویم من این ره را
که آرامش
نه در رزم است
که در بزم است و با جام است!
سخنها کار خود می کرد
میان جمع موج افتاد
شدند اندیشه ها سرگشته در گردابی از تردید
سپاه یاس در کار تسلط بود
بر امید
چه باید کرد؟
آپلود شده توسط:
hamid
1400/09/08
دیدگاههای کتاب الکترونیکی درفش کاویان
شب و روزش مصیبت بار
همه روزش چوشبها تار
همه شبها زغم سرشار
جهان چون قلب دژخیمان تهی از نور
نه روزش را امیدی بود
نه شامش را سحرگاه سپیدی بود
که شب با روز یکسان بود
خوراک صبح و ظهر و شام ماران دو دوش آژدهاگ پیر
مدام از مغز سرهای جوانان
این جوانمردان - ایران بود
اسکن جدیدی از کتاب جایگزین شد.
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را
به بادها می داد
و دستهای سپیدش را
به آب می بخشید
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را
- نثار من می کرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین شمال
و در جنوب ترین جنوب
همیشه در همه جا
- آه با که بتوان گفت
که بود با من و
- پیوسته نیز بی من بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بی من ماند
کسی که بی من نیست
کسی ...
-دگر کافی ست
"حمید مصدق"
خود حمید مصدق هم می آمد بیرون سیگار می کشید و می گفت : به احترام لاله خانم است!
به روی کوچه ها آهسته وا می شد
و از دهلیز قلب خانه ها با خوف
سراپا واژه ی انسان رها می شد
هزاران سایه ی کم رنگ
در یک کوچه با هم آشنا می شد
طنین می شد
دریغا روز بیداری...دریغا صبح هوشیاری
به سوی مهر بازایید
و از آیینه ی دلها
غبار تیره ی تردید بزدایید
روانها پاک گردانید
و از جانها نفوذ اهرمن رانید
که میگوید
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد!
قضای آسمانی نیست
اگر مردانه برخیزید
و با دیو ستم،جانانه بستیزید
ستمگر،خوار و بی مقدار
به پیش عزم مردان و دلیران،چون نخواهد شد؟
تو ربودی به دلربایی ها
(شعری قشنگ از حمید مصدق با نام چند گویممن از جدایی ها)
با نگاهی گویا
با لبانی خاموش
((قصر ضحاک هنوز اباد است
تو به ویرانی این کاخ بکوش ))
یکی از زیباترین اشعاری که تا به امروز خوانده ام درفش کاویانی است .
امید وارم روزی تمام ایرانیان از خواب بیدار شوند
که آرامش
نه در رزم است
که در بزم است و با جام است! :baaa::baaa::baaa::baaa::baaa::baaa: